نظريه يادگيري سازماني از جمله رهيافتهاي سيستمي و اقتضايي به مديريت محسوب مي گردد و سازمان را به مثابه يك “سيستم باز صاحب انديشه و زنده” در نظر مي گيرد. با تأكيد بر اين نكته كه سازمانها نيز مانند ذهن انسانها براي تطبيق با شرايط محيطي متحول، متكي به دريافت بازخورند؛ سازمانها درست مانند حيوانات باهوش تر و انسانها از تجربه درس مي گيرند و درگير فراگردهاي ذهني پيچيده اي مانند “پيش بيني، شناسايي، تعريف، طراحي و حل مسأله” مي شوند. دو نفر از نظريه پردازان سازمان يادگيرنده بر اين باورند كه “در بسياري از سازمانها، برخي از حالات يادگيري سازماني، به طور منظم ايجاد مي شوند”؛ نظير سه فراگرد متداول يادگيري سازماني كه عبارتند از: فعاليتهاي بهبود و توسعه منابع انساني؛ فعاليتهاي برنامه ريزي راهبردي؛ و به كارگيري و تسلط بر فن آوريهاي جديد در سازمان. به هر حال، سازمانها معمولاً همه استعداد و توان يادگيري خود را به كار نمي گيرند. حاصل يادگيري سازمان، پيش از حاصل يادگيري انفرادي مجموعه اجزاي آن است؛ يعني حاصل يادگيري كل سازمان، از جمع يادگيريهاي انفرادي و مجزاي بخشهاي تشكيل دهنده آن بيشتر است. يادگيريهاي منفرد حاصل از آموزش و توسعه مهارتهاي نيروي انساني، فراهم آوردن پايگاههاي علمي، و آشنايي با نظريه ها و چهرچوبهاي جديد، فقط هنگامي به يادگيري سازماني منجر مي شود كه بر اقدامهاي مديريتي، خط مشيها و راهبردهاي طراحي سازماني اثر بگذارد.
موضوع يادگيري سازماني در حدود دهه ۱۹۷۰ ميلادي مطرح شد. انواع يادگيري سازماني هم موضوع بسيار مهمي است شامل: يادگيري تك حلقه اي ، يادگيري دو حلقه اي ، يادگيري سه حلقه اي. كتاب معروف پيتر سنج تحت عنوان اصل پنجم، موجب شهرت و توسعه تفكر سيستم باز و يادگيري سازماني شد.
سازمان يادگيرنده از نظر پيتر سنج، سازماني است كه با استفاده از افراد، ارزشها و ساير خرده سيستمها، و با تكيه بر درسها و تجربه هايي كه به دست مي آورد، به طور پيوسته عملكرد خود را تغيير مي دهد و آن را بهبود مي بخشد، به نظر وي اجزاي اصلي هر سازمان يادگيرنده عبارتند از:
مدلهاي ذهني- در اين سازمانها همه افراد شيوه هاي قديمي انديشيدن را كنار مي گذارند؛
مهارت شخصي- در اين سازمانها، افراد خودآگاه بوده، به طور باز با ديگران برخورد دارند؛
تفكر سيستمي تفكر سيستمي چيست ؟– همه اعضاي اين سازمانها ياد مي گيرند كه كل سازمان چگونه كار مي كند؛
بصيرت مشترك- همه اعضاي اين سازمانها به شناسايي و تعريف برنامه هاي عملي خود مي پردازند و در مورد آنها توافق حاصل مي كنند؛
يادگيري گروهي- همه اعضاي اين سازمانها براي به اجرا درآوردن برنامه هاي مورد توافق، همكاري مي كنند؛
به نظر گاروين، “سازمان يادگيرنده سازماني است كه در ايجاد، كسب، انتقال دانش و اصلاح رفتار خود در واكنش به دانش و بصيرتهاي جديد مهارت دارد”. گاروين و برخي از صاحب نظران ديگر با تسري مصاديق مدل سيستم باز به سازمان و در نظر گرفتن قابليتي نظير قابليت “مغز انسان” براي آن مدل، اين نظريه را توسعه دادند. گاروين بر اين باور است كه يادگيري سازماني درست مثل يادگيري انساني، سه مرحله دارد:
۱) شناخت (يادگيري مفاهيم جديد)؛ ۲) رفتار (توسعه مهارتها و توانائيهاي جديد)؛ و ۳) عملكرد (انجام كار، به طور واقعي). تحقق هر سه مرحله فوق، مستلزم آن است كه فاصله موجود ميان نظريه و عمل حذف شود.